کافی است غروب یکی از روزهای پاییزی راهی منطقه ۱۹ و محله اسماعیل آباد و یا دولتخواه شوید؛ آن زمان است که معنی محشر و روز قیامت را میفهمید.
نزدیک به ۶۰ سال است که مردمان این محلهها در هم آمیختن آسمان و زمین را دیدهاند. باد که از سمت شهریار بوزد، چشمان نگران مادران به دنبال فرزندانشان است تا برای در امان ماندن از این مصیبت بزرگ آنها را به داخل خانههای کوچک و فرسودهشان بکشاند.
باد که از سمت شهریار بوزد؛ زندگی هم برای مردمان این محلهها حرام میشود.«… اوایل که به صحنههای بلند شدن خاک در آسمان نگاه میکردم… فکر می کردم که خدا عذاب الهی را بر سرمان نازل کرده است… گاهی اوقات که بادهایی تند از سمت شهریار به این سمت می وزد، گردبادی میشود که گویی باد پیام آور خشم آسمان و زمین است که به سمت خانههای ما روانه میکند…» پای درد دل مردم محله اسماعیل آباد که بنشینی، حتما میتوانی معنای روز قیامت و محشر را از لابهلای کلمات سادهای که به کار می برند بفهمید.
در کوچه پس کوچههای محله اسماعیل آباد به دنبال قدیمیهای محله می رویم تا شاید به تاریخچه دقیق و درستی از این محله که به اذعان بیشتر مردم ساکنان آن یکی از محلههای قدیمی منطقه ۱۹ هست؛ برسم.
گویا اراضی محله اسماعیل آباد جزو املاک محمد حسنخان اعتماد السلطنه از وزراء ناصرالدین شاه بوده است. در سال ۱۳۲۵ این زمینها به صورت زمین کشاورزی و باغهای میوه بود که اهالی قدیمی در کنار زمینهای کشاورزی ساکن بودند.
از سال ۱۳۳۵ بود که نخستین کورههای آجرپزی در اطراف این محله ساخته شد. به همین خاطر کم کم مهاجران زیادی که در آرزوی پولدار شدن در تهران بودند راهی کورههای آجرپزی این محدوده شدند.
در طول نیم قرن اخیر کارگران زیادی به محله اسماعیل آمدند و همین جا زندگی کردند. لهجه و نوع گویش اهالی محله اسماعیلآباد نشان میدهد که اکثر اهالی محل ترک زبان و مهاجران شمال غرب کشور هستند. طبق اطلاعاتی که حیدر مقدمفر، دبیر شورایاری محله اسماعیل آباد میدهد؛ اکنون ۵ کوره آجرپزی و یک محله به نام علی آباد پاکدانه که اکثراکارگاههای صنعتی هستند در این محل وجود دارد. البته با ساخت بزرگراه آیت الله سعیدی محله اسماعیل آباد به دو بخش اسماعیل آباد غار (محدوده منطقه ۱۸) و اسماعیل آباد قلعه (محدوده منطقه ۱۹) تقسیم شد. این محل از سمت شمال به دولتخواه، از جنوب به اتوبان آزادگان ، از شرق به دولتخواه ، از غرب به بزرگراه آیت اله سعیدی ختم میشود.
دبیر شورایاری محله اسماعیل آباد میگوید: محله اسماعیل آباد قدمت بسیار زیادی بین محلات منطقه دارد و در دو دهه گذشته به مرور زمان به بافت شهری رسیده است. پیش از آن سراسر محله را کورههای آجرپزی در بر میگرفت که با توجه به رونق پخت و تولید آجر سنتی در آن سالها و کاربرد و استفاده فراوان از آن در ساخت و ساز ساختمانهای مختلف، این کورهها در محله فعال بودهاند.
هر کدام از کورههای آجرپزی این محل اسمهای متفاوتی دارد. به عنوان مثال کورههای آجرپزی طباطبایی، فشم، مسعود، ناهید، سهیل، نادری، کارون و فرج نام برد که در حال حاضر با کاهش استفاده از آجر سنتی در ساختمانها و از رونق افتادن تولید و بازار آن تعداد اندکی از این کوره ها فعالندو مابقی تعطیل شدهاند.
ریه اهالی محله اسماعیل آباد از گرد و خاک به خِس، خِس افتاده
خاک که بلند میشود؛ پردهای خاکی در مقابل چشمانت قرار میگیرد. آنهایی که مشکل تنفسی دارند؛ دستهایی خود را در مقابل دهانشان گرفتهاند و همچنان به فعالیت روزانه خود ادامه میدهند. بچهها هم هنوز مشغول بازی در کوچه پس کوچههای محله هستند اما زمانی که آسمان در لابهلای گرد و خاک پرده سیاه خود را برچهره خورشید میکشد، کودکان نیز سرازیر خانههای خود میشوند.«… آسمان اینجا هیچ وقت آبی نیست…. اینجا آسمان رنگ خاک دارد….»
اینها را ابوالفضل میگوید. جوان ۱۸ ساله ایی که با دوستان خود در تکیهای کوچک مشغول چایی دادن به عزاداران امام حسین است. هر چند که جوان است.
ابوالفضل میگوید که از بچگی دچار آسم شده است و به خاطر همین است که همیشه سرفه میکند.« یک بار با خانواده به مشهد پابوس امام رضا رفتم… مادرم فکر کرد که امام رضا شفایم داده …. دیگر سرفه نمی کردم… خوشحال بودم… اما زمانی که دوباره به تهران و این محله برگشتم سرفههایم شروع شد…» باد که از سمت شهریار می وزد گاهیی اوقات نفس کشیدن برای ساکنان محله اسماعیل آباد سخت میشود مانند ابوالفضل که بعضی وقتها مجبور است از اکسیژن استفاده کند.«… اگه ما هم پولدار بودیم و منطقه دیگری خانه داشتیم… هم تیپمان خوب بود و هم ریههایمان سالم بود…»
سرفه کردن مهمان همیشگی ریههای ساکنان زنان و مردان و کودکان و نوجوانان محله اسماعیل آباد است. ابراهیم دانشجوی سال سوم کامپیوتر است. «… وقتی میخواهم به دانشگاه برم یک پیراهن دیگر با خودم می برم … گاهی اوقات آنقدر گرد و خاک در محله زیاد است که تا به دانشگاه برسم لباسم خاکی است … یک بار دوستانم فکر کردن از سر خاک سپاری عزیزی از بهشت زهرا به دانشگاه رفتهام… من هم نگفتم که از خانه مستقیم به اینجا آمده ام و جوری وانمود کردم که بهشت زهرا بودم…» هر چند صحبتهایی ابراهیم؛ ابوالفضل و نادر و سهیل را به خنده میاندازد اما در پس کلمات این جوان غمی نهفته است. غمی که نشان میدهد اززمانی که چشم باز کرده گرد و خاک و تلهای خاک کوره های آجرپزخونهها مهمان چشمانش بوده است.« … خانم اون کوه را می بینی… اون خاکههایی است که کوره اجرپزی نادر اینجا دپو کرده… حالا اگر هوا سرد شود و باد بوزد نصفی ازاین خاکها به داخل ریهها و خانههایمان می رود…»
وارد خانههای محله اسماعیل آباد که میشوم؛ بوی نم خاک از دریچه کولر به خوبی به مشام میرسد و به اندازه چند میلیمتر خاک روی وسایل خانهها نشسته است.«… هر روز صبح روی تمامی وسایل خانه را دستمال می کشم اما چند ساعت نگذشته دوبار پر از خاک میشود… صبحها به اندازه یک سانت خاک بالای پشت بامها و مقابل در حیاط جمع شده است که باید جارو کنم… بیشتر زنهای این محله به خاطر گرد و خاک ریههایشان مشکل دارد و مهرههای کمرشان به خاطر اینکه مجبورند خانه را چندین بار جارو کنند؛ آسیب دیده است…»
فاطمه ۲۳ سال بیشتر ندارد. کودک نوزاد خود را داخل گاهوارهای که با دو لایه پارچه توری روی آن را پوشانده نگاه میکند.«… مجبورم بچهام را داخل این گهواره و لابهلای این تورها بگذارم تا گرد و خاک وارد ریههای این طفل معصوم نشود… در این محله بیشتر بچههایی که به دنیا می آیند آسم دارند و بیشتر آنها این بیماری را تا زمانی که بزرگ شوند؛ به همراه دارد…» فاطمه میداند که چه زمانی در محله اسماعیل آباد قیامت برپا میشود. آفتاب که غروب میکند؛ کمی پردههای خانه را کنار میزند«… ببین… گرد و خاک را ببین… گاهی وضعیت هوای محله اسماعیلآباد بدتر از شهرهای اهواز و آبادان میشود…» سرعت داخل بالکن خانهاش میشود و لباسهای دخترش را از روی نردههای زنگ زده برمیدارد تا کودک تازه متولد شده است بیمار نشود.
به غیر از مشکل تنفسی، بیماری پوستی مهمان ناخوانده ۵۰ ساله مردمان این محله و محلههای نزدیک به کورههای آجرپزخونه است. پوستان خشک و چهرههایی که به براثر کهولت سن بلکه به خاطر گرد و خاک همیشگی هوا چروک شدهاند.«… اهالی این محله مشکلات پوستی دارند که به خاطر مجاورت نزدیک آنها به گرد و خاک است… هر چند بخشی از بیماریهایی که در مدارس این محله به یک باره دیده می شود؛ به خاطر بچههای کارگران کوره پزخانه است…» اینها را خانمی میگوید که از یک مغازه کوچک بقالی خرید میکند… پیرمرد به او میگوید چوب خط خرید نسیهاش پر شده است.
هر چند وضعیت مالی بیشتر خانوادههایی که در این محله زندگی میکند؛ خوب نیست اما به گفته اهالی وضعیت کارگران کورههای آجرپزخونه به مراتب از وضعیت مالی آنها بدتر است.
اما آن سوی محله اسماعیل آباد مردمی زندگی میکنند که دستان پینه بسته آنها و صورتهای سوختهشان نشان از کار طاقت فرسا در کورههای آجرپزی دارد.«…. کاری جز آجرپزی از دستمان برنمی آید…» این ها را خلیل میگوید که اصالتش به سیستان و بلوچستان بر میگردد. ۵ تا بچه دارد و به همراه پدر و مادر پیرش در یکی از آلونکهای اطراف کورههای آجرپزی فشم زندگی میکند. خانهاش به اندازه یک قالی ۹ متری فضا دارد و به گفته خودش ۱۰ نفر در این خانه روزگار میگذرانند. خلیل به آب و هوای کورههای آجرپزی عادت دارد. حتی آسمان خاکی این محدوده برای او تمیز است.«… شما اگر ساکن بلوچستان بودید و گرد و خاک بلند می شد؛ چه میگفتید… اینجا هوا بهتر از شهرماست…»
آنطور که حیدر مقدمفر؛ دبیر شورایاری محله اسماعیل آباد میگوید: کوره آجرپزی نادری ۱۰ متر، کوره کاروان ۶۰ متر و کوره فشم نیز خدود ۱۰۰ متر با بافت مسکونی محله فاصله دارد. این فاصله نزدیک باعث شده تا زندگی برای ساکنان این محل سخت شود.
به محدوده کورههای اجرپزی که میرویم تنها کوره نادری فعالیت دارد. کوره فشم هم نیمه تعطیل است و کاروان هم کاملا تعطیل شده است. کورههای دیگر نیز مخروبه شدهاند و بیشتر از انگه محل تولید اجرهای دستی و سنتی باشد؛ پناهگاهی برای معتادان و کارتن خوابها شده است. البته برخی از کورههای تعطیل این محدوه هم پاتوق اراذل و اوباش است.
اهالی محلههای اطراف کورههای آجرپزی به کارگران ساکن در آلونکهای این محدوده را کولی مینامند. اما بیشتر کارگران کورههای آجرپزی را افاغنه، سیستان و بلوچستانی و خراسان جنوبی تشکیل میدهند. هر چند کارفرماههای این کارگران آلونکهای کوچک با یک شیر آب و حمام مشترک برای آنها ساختهاند. اما وضعیت این آلونکهااز نظر بهداشتی اصلا خوب نیست.
عبدالله از تربت جام ۲۰ سالی می شود که به تهران و این محله آمده است. ۳۵ سال بیشتر ندارد و از ۱۵ سالگی ساکن آلونکهای کورهپزخونهها شده است.«… زمماننهایی که کوره تعطیل است ما مجبوریم برای کارهای بنایی به محلههای دیگر برویم… گاهی اوقات حتی پول نداریم نان بخریم… شبهایی هست که بچهها سر گشنه به زمین میگذارند… اونقدر از نانوایی نان نسیه گرفتهایم که دیگر به ما نسیه هم نان نمیدهند… با این اوضاع باز هم خدا را شکر.» ۲۰ ساله بود که دختر یکی از کارگران را گرفت و همانجا ماند و بچهدار شد.«… اسم پسرم ا مدرسه نوشتم اما اونجا بچهها به بچهام کولی میگویند… فرق ما با مردم محله این است که ما پول نداریم خانه داشته باشیم…»
وضعیت زندگی در نزدیکی کورههای آجرپزخونه در حد صفر است. به همین دلیل است که بیماری های پوستی و … در بین کارگران و خانوادهای این محدوده زیاد دیده میشود.« خیلی از کارگرها بیمه ندارند.. آنهایی هم که بیمه دارند پول ندارند تا برای دوا و درمان خرج کنند.»
به رغم آنکه بیشتر کورههای این محله تعطیل هستند اما دپو خاک در مقابل این کورهها به ۴۰ تا ۵۰ متر هم می رسد. مقدم فر میگوید: «بعضی از کورههایی که تعطیل هستند اقدام به فرو خاک میکنند. اما تا زمانی که این خاک به فروش برسد نیمی از آن بر سر ما می ریزد و وارد خانههایمان میشود.»
مریضی کارگران آجرپزی و خانواده های آنها یک دیگر از نگرانیهایی است که اهالی محله اسماعیل آباد دارند. «… بیشتر کارگران کورههای اجرپزی بیماریهای پوستی دارند و وقتی از استخرهای محلههای اسماعیل آباد و دولتخواه استفاده میکنند؛ باعث شده تا اینبیماریها به اهالی محل نیز سرایت کند. همچنین کودکان آنها در مدارس محله تحصیل میکنند و همین مساله باعث شده تا شاهد برخی از بیماری ها در مدارس باشیم.» مردم محله اسماعیل آباد اعتقاد دارند اگر به وضعیت بهداشت کارگران کورههای آجرپزی رسیدگی شود؛ همزیستی با این افراد نیز برای مردمان محله راحتتر خواهد شد.
کورههایی که خاک را خام میفروشند با دستگاههای عجیب و غریب که به دستگاههای آسیاب خاک معروف است؛ خاک را با فشار به داخل کورهها هدایت می کند و همین دستگاه به اعتقاد اهالی محل خاک زیادی را وارد ریههای ساکنان محله میکند.
مقدمفر میگوید: «۶۰ سال است که اهالی محل نامهنگاریهای زیادی را با مسئولان انجام دادهاند اما صاحبان کورههای آجرپزخونه آنقدر پولدار هستند که هیچ کسی حریف آنها نشده است.»
محصور در میان کورههای آجرپزی
آن طور که سهرابی، دبیر محله دولتخواه جنوبی میگوید: ۱۶۸ هکتاری منطقه ۱۹ تهران توسط کورهپزخانهها احاطه شده است و به غیر از محله اسماعیل آباد، محلههای دولتخواه شمالی و جنوبی نیز درگیر آسیبهای این کورهها هستند. جتی زمانی که باد بلند میشود گرد و خاک این کورههها تا دولتآباد و عبدلآباد نیز میرسد.»
به گفته دبیر شورایاری محله دولتخواه جنوبی؛ تا کنون اعضای شورای شهر و حتی شهردار تهران بارها به این منطقه آمدهاند و از محله اسماعیل آباد و دولتخواه هم بازدید کردهاند. قرار بود در آخرین بازدیدی که شهردار قبلی تهران از این محله داشت؛ مشکلات مردم حل شود که باز هم مدیران اینجا را فراموش کردند و وعده هایی دادند که حتی یکی از آنها برآورده نشد.
در محله اسماعیل آباد هنوز برخی از تیرهای چراغ برق این محدوده چوبی هستند. مقدم فر در این باره توضیح میدهد: بیشتر معابر این محله روشنایی کافی ندارند. حتی در برخی معابر از جمله کوچه شهید نجفی، کوچه شهید رضا نژاد فر و … تیرهای چراغ برق به صورت چوبی هستند که این مسئله جای تعجب دارد و همچنین جانمایی تیرها نیز در برخی معابر نیازمند ساماندهی و اصلاح است. برای تعویض این تیرهای برق مراجعات و مکاتباتی با اداره برق منطقه کردهاند که اداره برق عنوان کرد هزینه تعویض تیر را باید اهالی پرداخت کنند.
دبیرشورایاری محله اسماعیل آباد تاکید میکند: این تیرها نه تنها منظر شهری را نازیبا کنند، یک خطر بالقوه نیز به حساب میآیند، اگر آتش سوزی در این تیرهای چوبی رخ دهد، به یک فاجعه منجر میشود. »
هوا که تاریک میشود، اهالی محله اسماعیل آباد میدانند که یک روز خاکستری از ۳۶۵ روز سال تمام شده است و باید دید فردا چگونه به هم می ریزد و تصویر خاکی زمین بر آینه آسمان جلوهگر میشود.