مثل سنگ بنای یک محله است. میدان کوچکی که نامش با صدها و هزاران خاطره در طول ۶ دهه گذشته گره خورده و با وجود تغییر نام هنوز هم همان اسم قدیمیاش ورد زبانهاست. دور میدان نه خبری از خانههای ویلایی قدیمی است، نه نشانی از آن خیابانهای خاکی و نه کودکانی که با چهرههای آفتاب سوخته دور میدان را زمین بازی خود کرده بودند. نه تنها ظاهر میدان بلکه نامش روی تابلو شهرداری و حتی نمای تمام خیابانهای اطراف تغییر کرده است.
اما هنوز اهالی محله آشتیانی میدان کوچک مرکز محلهشان را با نام نخستش یعنی «چایچی» میشناسند. با همسایههای قدیمی حوالی میدان چایچی از دلیل نامگذاری و ماندگار شدنش در حافظه اهالی گفتوگو کردهایم.
نامها تغییر میکنند اما رسمهایی که صاحبان آن نام به جا گذاشتهاند یاد و خاطرشان را زنده نگه میدارد. مثل ماجرای فلکه چایچی که با وجود تغییر نام رسمی، هنوز هم برای اهالی محله همان فلکه چایچی سابق است. جایی که عزاداریهایشان را برگزار کردهاند، گاهی جشن گرفتهاند، مشکلی از همسایهای برطرف کردهاند و خلاصه هنوز هم عصرها با نشستن زیر سایه خنک درختان چند ده سالهاش احساس آرامش میکنند. در جستوجوی نامی که بیش از ۶ دهه هنوز ورد زبان اهالی قدیم و جدید است و اکنون تنها روی تابلویی کوچک زیر ساعت قدیمی گوشه میدان دیده میشود به نام «مهندس چایچی» میرسیم؛ تاجری مشهور و توانگر در دوران قاجار و پهلوی که مالک بخش اعظمی از زمینهای محدوده فعلی میدان چایچی بود.
چایچی حوالی دهه ۳۰ زمینهای این محدوده را از وثوقالدوله، نخست وزیر دوران قاجار و یکی از ملاکان بزرگ زمینهای شرق تهران خریداری کرد. موسفید کردههای محله و آنهایی که در حوالی میدان چایچی برای نخستین بار خانهدار شدند اکنون از محله مهاجرت کردهاند یا چهره در نقاب خاک کشیدهاند. اما «احمد بابایی» یکی از آن قدیمیهای محله است که روزهای نخست تولد فلکهای به نام چایچی را به خاطر دارد. او میگوید: «مهندس چایچی زمینهای این اطراف را در قطعههای کوچک تقسیمبندی کرد و برای فروش در اختیار ساکنان نخست محله قرار داد. او در خیابان ۳۰متری نیروی هوایی دفتری دست و پا کرد و معاملات خرید و فروش زمینها را هم همانجا انجام میداد.»
مثل نخی برای دانههای تسبیح
فلکه چایچی که از دیرباز محلی برای دورهمی همسایهها بود در رونق ساختوسازها و توسعه خیابانهای اطرافش هم نقش داشت و در واقع نقطهای برای شروع ساختوسازها بود. اطراف آن میدان کوچک که اکنون با نام رسمی «برادران شهید رحیمی» شناخته میشود هنوز هم آن خانههای ویلایی حیاطدار که یادگار روزهای نخست شکلگیری محله است به چشم میخورد. شبها در تاریکی زمینهای بایر اطراف میدان چراغهای روشن همین خانههای ویلایی راه را به اهالی نشان میداد. میدان چایچی هم در مرکز همان چند خانه ویلایی قرار داشت که مثل نخی برای دانههای تسبیح و وعدهگاهی برای همسایههای دور از هم بود. آن فلکه کوچک خیلی زود تبدیل به نقطه کانونی یک محله شد. انگار همسایههای نزدیک میدان بیشتر در مرکز توجه ساکنان محله بودند و چهرههایشان هم برای همسایههای دورتر آشناتر از بقیه به نظر میرسید. «فرشته میرزازاده» یکی از اهالی قدیمی حوالی فلکه چایچی میگوید: «آنطور که از همسایههای قدیمیتر شنیدهایم تا قبل از سالهای پایانی دهه ۳۰ به ندرت خانهسازی در خیابانهای اطراف فلکه چایچی شروع شده بود. همه معبرهای اطراف میدان، خاکی بود و تا چشم کار میکرد همه جا زمین بایر دیده میشد. این ماجرا تا ساخته شدن فلکه ادامه داشت. همین که میدان کوچکی در مرکز زمینهای بایر ساخته شد ساختوساز هم در محله ما رونق گرفت. بعد از آن بود که جمعیت محله در عرض یکی دو سال چند برابر شد.»
آن رسمهای ماندگار
آنطور که موسفیدان محله میگویند مهندس چایچی که انگار نامش از فلکه کوچک محله جداشدنی نیست با ساکنان نخست محله راه میآمد تا زمیندار و البته کمی بعد هم خانهدار شوند. آن سالها چیزی نمانده بود که خیابان ۳۰متری نیروی هوایی هم به نام چایچی، نامگذاری و معروف شود اما ظاهراً این تصمیم با مخالفت وثوقالدوله، روبهرو و نام این تاجر مشهور روی فلکهای کوچک در محله آشتیانی فعلی گذاشته شد. اما فلکه چایچی از ۶ دهه پیش پاتوق اهالی محله بوده و هنوز هم عصرها، وقتی آفتاب پشت چنارهای بلند اطراف میدان پنهان میشود از همسایههایش میزبانی میکند. این میدان کوچک برای اهالی محله فقط یک محوطه گرد با جدولکشی منظم دورتادورش نبود؛ پاتوقی بود برای حل مشکلات همسایهها. همسایههایی که دیگر نیستند اما یاد و خاطرشان با نام میدان قدیمی محله گره خورده است. «سیدرضا موسوی» از اهالی این محله میگوید: «فلکه چایچی از همان روزهای نخست پاتوق ریشسفیدان محله شد. عصرها دور هم مینشستند و اگر همسایه تازه واردی مشکلی برای ساخت سرپناه و… داشت فکری به حالش میکردند. این روزها از رسوم قدیم فلکه، برگزاری هیئتها و دستههای عزاداری به جا مانده است و هر سال ماه محرم که میرسد دوباره همان حال و هوا زنده میشود.»