سرجور تنجور: دلسوز، غمخور، نازکش، مهربان، یار و یاور.
سر کار گذاشتن: بازیچه کردن، دست انداختن، سیاه کردن.
سر کسی گرم شدن: کار پیدا کردن (همچنین: دستش جایی بند شدن).
شاگردانگی: انعام، حقالزحمه برای کارگر خردهپا.
شتر گاو پلنگ: بلبشو، به هم ریختگی اوضاع (همچنین: هر کی هر کی، خر تو خر، شیر تو شیر).
شر و شور: بلوا، غوغا، سر و صدا، جنجال به پاکن.
غازقلنگ: چمباتمه، روی دو پا نشستن و دو زانو را با دست گرفتن و غصهدار بودن.
غزل خداحافظی را خواندن: مُردن، رفتن.
غیبش زد: یکباره از نظر پنهان شد، محو شد، ناپدید شد.
فَرد اعلا: درجه یک، بینظیر، ممتاز.
فیل کسی یاد هندوستان کردن: به یاد گذشتهها افتادن و حسرت آن را خوردن.
قاقاله خشکه: خیلی لاغر، ترکهای، دراز و باریک (همچنین: استخوان خشکیده).
قال مقال: جنجال زیاد، هیاهوی بسیار، شلوغی (همچنین: قیل و قال، قال و مقال).
کاسهای زیر نیمکاسه بودن: توطئهای در کار بودن، کلکی در کار بودن.
کاسه گدایی: کاسهای که گداها برای جمع کردن کمک در دست میگیرند و میچرخند، دستِ تکدی دراز کردن.