عباس شاپوری در هفدهم تیرماه سال ۱۳۰۲ در تهران، خیابان صفىعلیشاه دیده به جهان گشود و در ۱۷ اسفندماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بسیاری از ما شاید نام عباس شاپوری را نشنیده باشم چرا که او در اواسط دهه ۱۳۴۰ خورشیدی از عالم موسیقی برید و انزاوا پیشه کرد. کوتاهی از زندگی او را میتوانید در زیر به نقل از واژه نامهی پارسی ویکی بخوانید:
«عباس شاپوری، فرزند غلامرضا شاپوری صاحب گراند هتل تهران بود.پدرش با بهترین هنرمندان عصر خودش دوست بود و آنها را به منزل خود دعوت میکرد. شاپوری کوچک در خانهای سرشار از موسیقیهای دلنشین رشد کرد. استادان مختلفی را دید، از حسین خان هنگآفرین تا شاگردانش ابوالحسن صبا که استاد بزرگ دوران بود.اگر بگوئیم که عباس شاپوری یکی از درس خواندهترین و«استاددیده»ترین هنرمندان نسل خود است،اغراق نگفتهایم پشتوانه غنی او از همین شرح حالهای کوتاهی که با اکراه نوشته و در اختیار حبیبالله نصیریفر قرار داده است،هویدا است.
شهرت از اوایل دهه ۱۳۳۰ آغاز شد و در سال ۱۳۳۴ رهبر و سرپرست ارکستر شماره ۴ در رادیو تهران بود. شماری از زیباترین ملودیهای خاطرهانگیز آن زمان،از ساختههای اوست.زیبایی این ملودیها قائم به خود است نه با وابستگی به خواننده مشهور آن، که الحق بااستعداد و خوشصدا بود از زیباترین آنها،آهنگ-ترانه«تک درخت»با کلام زندهیاد اسماعیل نواب صفاست:
تک درختی تیره بختم که در سکوت صحرا…
و گویی وصف حال و زندگی عباس شاپوری است
شاپوری در اوج شکفتگی از دنیای هنر برید .ضربههای شدید عاطفی در زندگیش به کنار، تغییر وضع موسیقی از اواسط دهه ۱۳۴۰ نیز به طبع او ناسازگار آمد.سالهایی که تحت تاثیر یک اپیدمی سنتگرایی ساختگی،همه دستاوردهای تجدد و خلاقیتهای لطیف فردی را نفی میکردند.
محبت اهل موسیقی به او و به ویژه احترام و علاقهای که انوشیروان روحانی،نوازنده و آهنگساز خلاّق موسیقی ایرانی به او داشت نیز نتوانست انگیزه کافی برای تجدید فعالیت او باشد. در تمام سالهای بعد از انقلاب نیز نه یک مصاحبه رادیویی تلویزیونی مطبوعاتی کرد،نه پشت تریبونی سخن گفت، و نه نواری و نه کتابی از ساختهها و نواختههای خودش را منتشر کرد.
اگر کوشش هنرمند خوشخوان روشندل، آقای غلامحسین اشرفی نبود،نسل جوان نمیدانست که سازنده ملودی«تک درخت»کیست.این در زمانی بود که همه موسیقیدانهای هم سال او با جدیت در پی مطرح کردن دوباره نام و آوازه و آثار خود بودند.
عباس شاپوری در زندگی خصوصی دوستانی داشت که او را از صمیم دل دوست داشتند و او را درک میکردند:انوشیروان روحانی،عباس تهرانی(تاش)و علی علیشاهی از آنها بودند.
تنظیم ترانه مشهور «شانه» با صدای ویگن و پوران یکی از کارهای عباس شاپوری است.
شعر این ترانه از ناصر رستگارنژاد است.
بر گیسویت ای جان کمتر زن شانه
چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه
بگشا ز مویت گرهی چند ای مه
تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه
دل در مویت دارد خانه
مجروح گردد چو زنی هر دم شانه
در حلقه مویت بس دل اسیر است
بینم خونین دل این و آن سر هر دندانه