طهران قدیم آبادی سرسبزی بود که تعداد محلههایش حتی از انگشتان یک دست هم کمتر بود. در ساختوسازهای اولیه، خانهها اغلب یک طبقهای و در نهایت دو طبقهای با حیاطهای باصفا و باغچههای رنگی و حوضهای کاشیکاری شده برای حفظ حال و هوای بافت روستایی و انتقال آن به شهر ساخته میشد. خانههایی که به راحتی پذیرای هر مهمان و دوست ناخواندهای بود. اما همین که زمزمه شهری شدن و تغییر سبک زندگی در گوش این آبادی سرسبز پیچید، همه چیز حتی اقلیم و آب و هوایش به سرعت برق و باد تغییر کرد. آپارتمانهای سر به فلک کشیده جایگزین خانههای خشتی و آجری شدند و لوازم زندگی کاملاً پیشرفته شد. البته این نکته را همه ما میدانیم که تمام خوشبختیها در امکانات مادّی خلاصه نشده بلکه سعادت همنشینی با عزیزان و دوستان است. اما متأسفانه زندگی کنونی ما مجال چنین کاری را کمتر به ما میدهد.
در تهران امروز افرادی زندگی میکنند که هیچگونه حس تعلق و مسئولیتی در قبال محله زندگی خود ندارند. در چند دهه اخیر با پیشرفت تکنولوژی، افزایش مشغله شغلی و تغییر سبک زندگی مردم، روابط همسایهداری در بسیاری از محلههای قدیمی رو به زوال رفته و روزگار مراوده همسایهها با یکدیگر به روزهای دوری و بیخبری تبدیل شده است، به گونهای که این روزها بسیاری از اهالی یک محله و کوچه با یکدیگر غریبهاند و از احوال هم اطلاعی ندارند و حتی نام خانوادگی یکدیگر را نمیدانند.
در گذشتهای نه چندان دور اعضای یک محل همدیگر را میشناختند و روابط چهره به چهره داشتند و ارتباط میانشان بسیار نزدیک و صمیمی بود. در آن زمان ساختار کوچهها و معابر تنگ و باریک بود و در بسیاری از محلهها کوچههایی به نام کوچه آشتیکنان وجود داشت که باعث میشد افرادی که در آن کوچهها تردد میکردند به ناچار با هم چهره به چهره شوند و سلام و احوالپرسی کنند. همینطور در بسیاری از محلهها همسایهها برخی از مایحتاجشان را از یکدیگر قرض میگرفتند و از احوال یکدیگر مطلع میشدند. مراقب بچههای هم بودند و خیلی مسائل دیگر.
کوچههای محلههای قدیم محلی برای درددل زنان و دختران همسایه با یکدیگر بود. در آن زمان اگر خانوادهای دچار مشکل یا گرفتاری میشد تمام اعضای محل و همسایهها با او همدردی میکردند و با کمک هم برای رفع مشکل، او را یاری میدادند. حال دیگر از همسایهداری خبری نیست یا بسیار محدود است. همسایهها از وضعیت همدیگر کاملاً بیاطلاع هستند و حتی برخی از آنها تعداد نفرات اعضای خانوادهای را که در چند متری منزل آنها سکونت دارند نمیدانند و این موضوع را دخالت در زندگی فردی و اجتماعی همسایهها میدانند. افراد دیگر آن حس تعلق به محله را ندارند چون هر سال در حال جابهجایی از خانهای به خانه دیگر هستند در حالی که در گذشته مردم اغلب برای تمام عمر در خانهای که به دنیا میآمدند زندگی میکردند و به تبع آن اعضای یک محل همدیگر را میشناختند و ارتباط میانشان بسیار نزدیک و صمیمی بود.
در گذشته کسی که همسایه شما بود در لحظات شادی و غم با شما همراه بود و در بسیاری از موارد همسایه در حقیقت از برادر و خویشاوند فرد به او نزدیکتر بود. به بیان دیگر همسایهها غمخوار همدیگر بودند. کمبودها و مشکلات یکدیگر را با کمک هم رفع میکردند و رازدار هم بودند. در بسیاری از موارد همسایهها زمینه جبران شکستهای سنگین یک خانواده را فراهم میکردند و اگر مردی به مسافرت رفته یا به زندان میافتاد همسایهها نسبت به تأمین نیازهای آن خانواده اقدام میکردند یا در صورت فوت یکی از اهالی محل همسایهها هرکدام که برای عرض تسلیت به خانه عزادار میآمدند با خود مقداری چای و قند و… میآوردند اما با گسترش زندگی ماشینی از میزان جایگاه همسایهها در محلهها کاسته شده و به دلیل گرفتاریهای زندگی، مردم دیگر آن فرصتهای گذشته را در اختیار ندارند که بخشی از آن فرصتها را به همسایه اختصاص دهند به همین دلیل ما امروز میدانیم که دیگر مثل گذشته نمیتوانیم همسایهداری کنیم ولی اینکه فاصلهها اینقدر زیاد شود که همسایهها را از هم دور کند نباید چنین چیزی باشد. ما باید در فرصتهای مختلف زمینهای را به وجود آوریم که این رابطه حسنه از هم گسسته نشود و این سنت ارزشمند قدیمی از دست نرود. چراکه سبزینگی اینآبادی دلگشا حسابی گرد و غبار گرفته است.