ساختمان اصل ۴ ترومن هنوز در تهران است

1739

 

«جیپ‌ها که می‌اومدن، می‌دونستیم اون روز، روز نمایش فیلم است. در این فیلم‌ها نشون می‌دادن چطوری دست‌هامون رو بشوریم، چطور سبزی‌ها را ضد عفونی کنیم و مسائل بهداشتی دیگری از این دست. آن زمان مدرسه ما توی خیابون هدایت بود اما می‌شد که ما از خیابان ایرانشهر ـ تخت جمشید (طالقانی) رد شویم و همون جیپ‌ها رو ببینیم که در ساختمان بزرگ آجر سه سانتی‌ان. ساختمانی که می‌گفتن آمریکایی‌ها در آنجا کار می‌کنن و معروف بود به ساختمان اصل چهارم ترومن.» این‌ها را بهزاد اشتری می‌گوید، کارمند بازنشسته وزارت خارجه که آن روز‌ها هفت سال بیشتر نداشته است.

 

خاطراتی که او از ساختمان‌های اصل ۴ ترومن دارد، امروز تنها سرنخ یافتن بناهایی است که با رویای ایجاد «آرمانشهر» بزرگ جهانی شکل گرفت. آرمانی که هری ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، رویایش را در سر داشت. رویایی که نمود خارجی آن، نزدیک هفت سال در ایران به طول انجامید. آرمانی که سرانجام هدف خود را در خود کشت شاید دلیل آن هم این بود که بین تفکر و بازوان اجرایی این طرح، قلب تپنده‌ای وجود نداشت.

رویای آرمانشهر ترومن

«آرمانشهر»، مفهومی است آمیخته با ناخودآگاه آدمی، این را روان‌شناسان برخاسته از مکتب فروید می‌گویند. آن‌ها معتقدند آرمانشهر مفهومی است که کودکان هم با آن بیگانه نیستند. شاید برای همین است وقتی «دختری به نام نل» در جستجوی «پارادایس» است، جای اما و اگر برای بچه‌ها نمی‌گذارد، آن‌ها همراه نل می‌شوند تا این شخصیت کارتونی، آرمانشهر خود را بیابد. اما تنها روان‌شناسان نیستند که از آرمانشهر دم می‌زنند، در طی قرن‌ها مطالعات فلسفی، ریشه اندوه بشر، ناکامی در رسیدن به رویای آرمانشهر عنوان شده است. جستجویی که انسان‌ها هرگز از تلاش برای رسیدن به آن دست نکشیدند.

 

تاریخ اما شاهد عینی همه این نظریه‌هاست. تاریخ حکایت از آن دارد که پایه‌گذاران شهر بابل در چهار هزار سال پیش خواستار رسیدن به این آرمانشهر بودند. برج بابل فرو ریخت اما هزاران انسان دیگر در دوره‌های مختلف تاریخی این رویا را جستجو کردند. امروز دنیا خواستار صیانت از ویرانه‌های برج بابل (عراق کنونی) است، چرا که همان‌طور که کارل فوئنتس معتقد است: «ویرانه حقیقت را آشکار می‌کند چون چیزی است که برجای می‌ماند، ویرانه استمرار تاریخ است.»

 

هری ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا که روزگاری در فقر زندگی کرده بود، یکی از رویاپردازان عصر خود به شمار آمد. ترومن وقتی در آمریکا به قدرت رسید که تازه جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و هنوز کشورهای بسیاری داشتند در خونآبه‌های این جنگ، درد و فقر را تجربه می‌کردند.

 

ترومن در سخنرانی معروفش در‌‌ همان روز‌ها اعلام کرد: «ما با یک برنامه شجاعانه برای اینکه پیشرفت‌های علمی و صنعتی خود را در اختیار مناطق عقب‌مانده جهان قرار بدهیم این دوره را آغاز می‌کنیم تا مناطق مزبور به سهم خود به پیشرفت نائل شوند. به عقیده من، ما می‌توانیم ملت‌های صلح‌دوست را از علوم و فنون خود بهره‌مند سازیم تا بتوانند به میل خود به زندگی بهتری دست یابند. با چنین همکاری با ملت‌های دیگر می‌توانیم سرمایه‌گذاری در مناطقی را که فاقد پیشرفت هستند، گسترش دهیم.»

 

این طرح به صورت قراردادی دوجانبه در ۲۷ مهر ۱۳۲۹، بین دولت ایران با آمریکا منعقد و قرار شد آمریکایی‌ها با اعزام یک هیات تحقیق به ایران بیایند و نیازهای اقتصادی ایران را ارزیابی ‌کنند. کار‌شناسان آمریکایی پس از چهار ماه تحقیق به این نتیجه رسیدند که تخصیص یک وام ۲۵۰ میلیون دلاری از بانک صادرات و واردات آمریکا می‌تواند برنامه هفت ساله عمرانی ایران را تأمین کند و این سرآغاز تازه‌ای در روابط ایران با آمریکا بود؛ سرآغازی محو در تاریک و روشن تاریخ.

 

پس از انعقاد این قرارداد، برای اجرایی شدن آن، دو ساختمان در ایران ساخته شد، یکی در نبش خیابان آبان ـ ورشو و دیگری نبش تخت جمشید (طالقانی) ـ ایرانشهر. با این وجود، امروز از بناهایی که بر مبنای آرمان ترومن در ایران ساخته شدند، چندان نام و نشانی در دست نیست.

ساختمان‌هایی که فرو ریختند

هیچ‌ کس به درستی نمی‌داند آیا ترومن تفکری برای استعمار نوین کشورهای جهان سوم داشت یا می‌خواست همچون آرمان‌خواهان بزرگ دنیا بگوید: «ما بنایی می‌سازیم که مردمان گردهم آیند و نسل بشر از مصیبت نجات پیدا کند»؟ یعنی‌‌ همان تفکری که فریتس لانگ، کارگردان مکتب اکسپرسیونیسم در فیلم «متروپلیس» از زبان شخصیت اصلی داستانش می‌گوید: «جمعی از بزرگان بابل تصمیم می‌گیرند با شعار “جهان و سازنده‌اش بزرگند و انسان بزرگ است”، برج بابل که سرش بر آسمان می‌ساید را بنا کنند.» اما این شک و تردید هم نمی‌تواند مانع صیانت از آثاری باشد که در دوره‌های مختلف در کشوری شکل می‌گیرند. امروز این نماد‌ها، بنا‌ها و اسناد هستند که می‌توانند بخش‌های مهمی از تاریخ را روایت کنند.

 

امروز کمتر کسی می‌داند اصل ۴ ترومن که در زمان خودش سر و صدای زیادی در جهان برپا کرد، چگونه در ایران اجرا می‌شد؟ هوشنگ انصاری که از آغاز اجرای اصل ۴ ترومن حضور داشته و بعد‌ها وزیر اقتصاد ایران شد، در خاطراتش می‌گوید: «بعد از توافق میان ایران و آمریکا برای اجرای اصل ۴ ترومن، در ابتدا هیچ تشکیلاتی در ایران وجود نداشت. بخش اداری ایران درهم ریخته بود و آمریکایی‌ها کمیسیون مشترک ایران و آمریکا را تشکیل دادند.»

 

نه تنها بخش اداری ایران بهم ریخته بود، بلکه ایران در شرایط سخت اقتصادی و سیاسی بسر می‌برد. بسیاری از مردم روستا‌ها حتی امکانات حداقلی برای زندگی نداشتند. برق نبود، آب لوله‌کشی نبود. آمار وحشتناکی از مرگ بر اثر بیماری حصبه و مالاریا دیده می‌شد. ایران، کشوری بی‌طرف در جنگ جهانی دوم بود اما به شدت در جنگ آسیب دید. به همین دلیل برای اجرای اصل ۴ ترومن، نخستین چیزی که به شدت نیازش احساس می‌شد، ایجاد تشکیلاتی منسجم بود. به همین دلیل در‌‌ همان زمان دو ساختمان برای حل و فصل امور اداری اصل ۴ در تهران بنا شد.

ساختمان سمعی- بصری در خیابان ایرانشهر ـ طالقانی

حالا ۶۳ سال از زمان اجرای اصل ۴ ترومن می‌گذرد. کمتر کسی می‌داند که این دو ساختمان کجا هستند. دو ساختمانی که کارکنانی در آن مشغول به فعالیت بودند که به مدت هفت سال، بر زخم‌های ایران جنگ‌زده مرهم گذاشتند. ساختمان‌هایی که به امید ایجاد آرمانشهری بزرگ در ایران بنا شده بودند. زمان گاهی بی‌اندازه بی‌رحم می‌شود. به نظر می‌رسد امروز از بناهایی که برای ایجاد آرمانشهر‌ها ساخته شدند، آثار بسیاری باقی نمانده است. هر چند این بنا‌ها می‌توانستند نماد یک دوره تاریخی خوب یا بد از تاریخ ایران باشند. پرس‌‌و‌جو از کار‌شناسان سازمان میراث فرهنگی برای پیدا کردن این دو بنا، بی‌فایده است. اصل ۴ ترومن و اتفاقاتی که در این دوره از تاریخ ایران افتاده چنان محو است که کمتر کسی اطلاعات درست و شفافی از آن دارد.

 

تنها برای پیدا کردن این ساختمان‌ها حافظه دکتر بهزاد اشتری به یاری می‌آید. او که در آن زمان حدودا هفت ساله بوده، به یاد می‌آورد که گروه‌های آمریکایی و ایرانی برای آموزش به مدرسه‌اش می‌آمدند. او در آن زمان در مدرسه دو زبانه (فارسی- انگلیسی) بامداد که بدرالملوک بامداد تاسیس کرده بود، درس می‌خواند.

ساختمان آجری قرمز، سنگی زرد شد

«سر ورشو ـ آبان ساختمان قرمز رنگی بود که به آن ساختمان اصلی اجرای اصل ۴ می‌گفتند.» این تنها نشانی یکی از دو ساختمان اصل ۴ ترومن در ایران است. ساختمانی که در آن تشکیلات اداری سازمان اصل ۴ برای نخستین بار شکل گرفت. شاید در همین ساختمان هم بود که نخستین قراردادهای اصل ۴ ترومن بررسی شد؛ قراردادهایی که با اصرار دکتر حسابی برای گرفتن تائید، نزد دکتر مصدق، نخست‌وزیر وقت برده شد.

 

انصاری در خاطراتش می‌نویسد که دکتر مصدق (از دکتر حسابی) پرسیده بود، مشکل شما با این طرح چیست؟ دکتر حسابی جواب داده بود که می‌گویند آمریکایی‌ها می‌خواهند خر قبرسی، گاو هلندی و بذر فلان بیاورند در حالی که ما احتیاج به پول داریم. آقای دکتر مصدق پرسید: در قبال این چیز‌ها که می‌آورند از ما چیزی می‌خواهند؟ او جواب منفی می‌دهد. دکتر مصدق گفت: «اگر چیزی نمی‌برند، بگذار خر بیاورند، گاو بیاورند، سگ بیاورند. تا وقتی می‌آورند و نمی‌برند اشکالی ندارد، بروید امضا کنید.»

این ساختمان به جای ساختمان اصلی قرمز رنگ اصل ۴ ترومن ساخته شده است

در همین ساختمان بود که طرح‌های متعددی در زمینه بهداشت و فرهنگ از طرف «کمسیون مشترک ایران و آمریکا» مورد بررسی قرار گرفت؛ برنامه مبارزه با مالاریا، برنامه بهبود آب آشامیدنی روستا‌ها، اصلاح فاضلاب‌ها، بهبود کتاب‌های درسی، آموزش بانوان، بهبود وضعیت کشاورزی و هزاران طرح و برنامه دیگر.

 

محمد بهشتی، مشاور ارشد سازمان میراث فرهنگی معتقد است که امروز خاطرات شهر را ساختمان‌هایی رقم می‌زنند که اتفاقات تاریخ‌ساز در آن رخ داده است. حالا این ساختمان قرمز کجاست؟ جستجو برای ساختمان قرمز در خیابان ورشو ـ آبان آغاز شد، اما سر ورشو – آبان هیچ ساختمان قرمزی وجود نداشت. جرثقیل‌ها دو سال زود‌تر از ما، سر ورشو ـ آبان رسیده و ساختمان را ویران کرده بودند. اکنون به جای این بنای قدیمی، ساختمان جدیدی ساخته شده است. ساختمان «غدیر» که اکنون محل استقرار شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی ایران است.

 

حالا ساختمانی که زمانی چهره‌های تاثیرگذار در تاریخ معاصر ایران همچون آموزگار، ایران علاء، هوشنگ انصاری، حسن شهمیرزادی، مهندس خلیل طالقانی، منوچهر گودرزی، کریم پاشا بهادری، هوشنگ رام، فخرالدین شادمان وزیر اقتصاد و ابوالحسن ابتهاج در آن رفت‌و‌آمد داشتند، ویران شده است. بنا‌ها، تنها یادمان‌هایی از مردمان در طول تاریخ هستند که می‌توانند زنده بمانند و هزاران ناگفته را باز گویند اما امروز این زبان بریده شده است. حالا به جای آن ساختمان قرمز که زبان خاطرات مهم تاریخ معاصر ایران بود، ساختمان دیگری با سنگ و سیمان ساخته شده که دیگر روح و زبان ساختمان قرمز را ندارد.

ساختمان سمعی ـ بصری هنوز زنده است

اشتری به خوبی تصویر ساختمان خیابان ایرانشهر ـ تخت جمشید (طالقانی) را در خاطرش دارد. او می‌گوید که این ساختمان با خاطرات دوران بچگی‌اش آمیخته است. او این ساختمان را به عنوان ساختمان سمعی ـ بصری اصل ۴ ترومن می‌شناسد. آیا شهر هنوز در دل خود این ساختمان را حفظ کرده است؟ این ساختمان نزدیک به ساختمان کنونی سازمان میراث فرهنگی در خیابان ویلا (نجات‌اللهی) است. اما هیچ کدام از کار‌شناسان میراث فرهنگی استان تهران چیزی درباره این ساختمان نمی‌دانند. یکی از این کار‌شناسان حتی می‌گوید که همه ساختمان‌های این منطقه بررسی و شناسایی شدند، بنای ارزشمندی وجود ندارد.

 

ساختمان سمعی- بصری اما هنوز زنده است؛ شاهد عینی تمام تلاش، طرح و برنامه‌های شش هزار نفر کارکنانی که در طرح ترومن فعالیت می‌کردند. دست‌هایی که در تلاش بودند دردهای ایران از ضربات سخت جنگ جهانی دوم التیام پیدا کند. این کارکنان اتفاقات ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را پشت سر گذرانده بودند. آن‌ها حتی وقتی چماق‌به‌دست‌ها در حال براندازی دولت مصدق بودند و ایران در شرایط بحرانی دیگری قرار داشت، مصرانه برای مبارزه با انواع بیماری‌ها و مشکلات اقتصادی در ایران روز را به شب می‌رساندند.

 

ساختمان سمعی- بصری با آجرهای سه سانتی، سال‌هاست که جلوی دید عابران بسیاری قرار دارد، به خصوص کسانی که برای رفتن به خانه هنرمندان از کنار آن رد شده‌اند. اما این ساختمان آرام هیچ مفهومی برای آن‌ها نداشته است. ساختمانی که معماری ایرانی- آمریکایی دارد، با حیاط بزرگی در شمال آن که حالا پارکینگ شده است.

 

بعد از انقلاب هم روی دیوار این ساختمان، تصویر چهره شهید تندگویان کشیده شده است. پرس‌و‌جو‌ها نشان می‌دهد که این ساختمان حالا جزو املاک بانک ملت ایران است. مجموعه‌ای که دو ساختمان مجزا دارد. ساختمان جنوبی بزرگ، شبیه مدرسه‌ای با اتاق‌های کوچک است. ساختمان شمالی اما اتاق‌های بالکن‌دار با گچ‌بری و ستون‌های ایرانی دارد. نگهبان بانک ملت هیچ اطلاعی در مورد تاریخچه ساختمان ندارد. نه تنها او بلکه هیچ کدام از کارکنان این ساختمان نمی‌دانند که اینجا زمانی ساختمان اصل ۴ ترومن بوده است. بانک ملت یک سال است که این ساختمان را به عنوان ملک معوض از شهرداری گرفته است. نگهبان بانک ملت می‌گوید که پیش‌تر این ساختمان دست شهرداری بوده، اما هیچ کس در سازمان عریض و طویل شهرداری، اطلاعاتی در مورد این ساختمان ندارد. ساختمان سمعی ـ بصری زنده است اما مثل انسانی که شناسنامه ندارد.

 

روزهای زیادی گذشته، ایران شاهد حوادث بسیاری بوده است. پایتخت تغییرات بسیار داشته و با سرعتی باورنکردنی به سمت توسعه می‌رود و در این تغییرات به نظر می‌رسد که بخش‌هایی از تاریخ ایران در بی‌توجهی می‌میرند و حتی نمی‌توان دیگر حتی آن‌ها را به خاطر آورد.

 

می‌گویند دارندگان ایده ساختن برج بابل اهداف خود را از بردگانی که با دست خود برج را ساختند، پنهان کردند و آنان را به طبقات بالای برج راه ندادند. بردگان خشمگین هم برج را نابود کردند، امروز اما مردم خواستار حفظ بقایای این برج هستند. مردم به این باور رسیدند که خاطرات را نباید نابود کرد. خاطرات چه خوب چه بد هویت آن‌ها را شکل می‌دهند و باید از تاریخ درس گرفت وگرنه تاریخ مجبور است دوباره تکرار شود.

افزودن دیدگاه