تهرانیها برای گذراندن اوقات فراغت خود بازیها و سرگرمیهای زیادی داشتند؛ از تماشای نمایش لوطی عنتریها و آکروباتبازها در میدانها و گذرهای اصلی شهر تا انجام بازیهایی چون الک دولک که ویژه نوجوانها و جوانها بود و در دورهای پسکوچههای تهران قدیم را به تسخیر خود درآورده بود.
این میان اما کودکان هم از انجام بازیهای گروهی که معمولاً در مقابل خانهها و گذرهای مسکونی محلههای تهران قدیم انجام میشد بینصیب نبودند. بازی «جمجمک برگ خزون» از آن بازیهای همهگیر بود که عصرها وقتی بچههای کوچه دور هم جمع میشدند صدای شعر خواندنشان تمام کوچه را دربرمیگرفت. این بازی ساده قوانینی داشت.
بچهها قبل از شروع بازی یک نفر را از میان خود بهعنوان «اوستا» بر میگزیدند. پس از آن نوبت به شادترین بخش بازی میرسید. آنها با مشتهای گره کردهای که روی هم قرار میگرفت با صدای بلند میخواندند: «جمجمک برگ خزون/مادرم زینب خاتون/گیس داره قد کمون/از کمون بلند ترک/از شبق مشکی ترک/گیس او شونه میخواد/ شونه فیروزه میخواد…»
وقتی این اشعار خوانده میشد و صدای بچهها در تمام کوچه میپیچید آنها شروع به تکان دادن مشتهای گره شده خود میکردند. وقتی شعر به مصراع آخر میرسید فرزترها برنده میشدند. در این لحظه از بازی بچهها باید به سرعت دستهای خود را جمع میکردند تا به دست اوستا نیفتند. گرفتار شدن به دست اوستا همان بود و سوختن و کنار رفتن از ادامه بازی همان.