در مقدمه کتاب «دروازههای طهران قدیم» پرفسور ویلم فلور ایرانشناس هلندی اینگونه نوشته است: «تهران شهر زیبایی نبوده و نیست. با این حال، در گذشته و خوشبختانه امروز، گوشههایی از زیبایی در میان اوضاع ملالآور و رخوت عمومی این شهر قاجاری وجود داشته و دارد.»
فلور دو نکته را بهعنوان گوشههای زیبای تهران معرفی میکند، یکی درختان و باغهای آن و دیگری دروازههای آن. امروزه تقریباً از هیچ کدام این دو نکته چیزی باقی نمانده است. باغها و درختان به اندازه بسیاری تخریب و نابود شدهاند و دروازهها نیز جز سردر باغ ملی اثری ازآنها نیست. همه در همان دوران توسعه جنونآمیز شهر در روزگار پهلوی نابود شدهاند و در مسیر تقابل سنت و مدرنیته، این نابودی شدت گرفته و کامل شده است.
امروز نه از آن شکوه و زیبایی این شهر در دوران قاجار چیزی باقی مانده است و نه از آن سبزی و زیبایی. دروازههای دوازدهگانه که از سایر ساختمانها و بناهای اطرافشان مرتفعتر بودند و خود را بهعنوان یک سازه منحصر به فرد و زیبا رخ مینمایاندند، با کارکردهای اقتصادی و نظامی، علاوه بر نمادین بودن، هر کدام براساس مهمترین معیارهای معماری و هنر زمانه خود طراحی و اجرا شدهاند. به این معنی که کاشیکاریهای معقلی و هفت رنگ این بناها از درخشانترین و عالیترین سطوح هنری دوران قاجار برخوردار بودهاند.
سردر، ستونها و منارههای دروازه، مکانهایی برای کتیبههای خوشنویسی بودهاند. این کتیبهها با خط درخشان نستعلیق و کوفی بنایی تزیین میشدند و در مواردی آیات قرآن، احادیث و اسماءالله روی آنها نقش میبستهاند. در کنار این، تصاویری از نبرد رستم و دیو سپید، شیر و خورشید و… بر متن آنها نقش میبست.
میتوان دروازهها را نمادی تمام و کمال از هنر ظریف و ملایم دوران قاجار دانست. هر کدام از ۱۲ دروازه، علاوه بر کارکردهایی که ذکر شد، کارکرد زیباشناسانه نیز داشتهاند. درواقع میتوان این بناهاها را که حصاری به دور شهر تهران بودند و در آستانه شهر قرار داشتند، یک حجم زیبا و غولپیکر در دوران خودشان دانست که علاوه بر کارکردهای خاص خود، نما و چهرهای زیبا به شهر داده بودند.
اوج معماری و هنرمندی ظریف و بیبدیل که چشم هر رهگذری را خیره میکردند. شاید با مفاهیم جدید بشود هر کدامشان را نمادی از یک هنر یا حجم مکانویژه دانست. دروازههایی که هویتهای نمادین برای تهران بودند.