وجه تسمیه
تهران، شهرى که امروز مرکز سیاسى و ادارى کشور است در گذشتهاى نه چندان دور روستایى کوچک از توابع «شهر رى» بوده است.
احتمالاً در روزگاران کهن قشلاق مردمى بوده که تابستانها در شمیران ییلاق مىکردند. المسالک و الممالک تألیفف ابواسحق استخرى (تألیف ۳۴۰ ه .ق) کهن ترین منبعى است که از تهران یاد کرده است.
درباره اینکه چگونه آن آبادى کوچک و این شهر بزرگ امروز، نام تهران گرفته نظرات مختلفى ابراز شده است.
برخى معتقدند که طهران در اصل کهران ـ به معناى گرمستان و گرمگاه ـ بوده است. عده اى دیگر معتقدند که وجهه تسمیه آن بدان علت مى باشد که تیرهاى از سلسله طاهریان در این مکان سکونت داشته اند.
گروه دیگرى در وجه تسمیه آن آورده اند: ساکنان آن از ترس دشمن، خانه هاى خود را در زیرزمین مى ساختند وو هنگامى که دشمن به آنها حمله مینمود به خانه هاى خود در زیرزمین پناه مىبردند. از این رو آن را «ته ران» مى گفتند که از دو جزء «ته» به معناى زیر و کف و «ران» به معناى راننده (از فعل راندن) تشکیل شده است. یعنى کسى که در زیر زمین حرکت مىکند. قزوینى در آثار بلاد درباره تهران نوشته است:
«خانه هاى اهالى طهران در زیر زمین ساخته شده و به مانند لانه ى مورچگان است هرگاه دشمنانى به آنان حمله ورر شوند ساکنان طهران فورا در خانههاى زیرزمینى خود پنهان مى شوند».
«تهران» یا «طهران»
بررسى آثار گذشتگان و متون کهن اسناد تاریخى نشانگر آن است که تا آغاز عصر مشروطیت واژه تهران با «ط» ـ که به طاى مؤلف یا عربى مشهور است ـ نوشته مىشد و تنها برخى از قدما به ارجحیت ضبط تهران با «ت فارسى» اشاراتى داشتهاند. پس از صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۳۲۴ ه .ق، نخست روزنامه ها و سپس بسیارى از اهل قلم تهران را با حرف «ت» نوشته اند و از آن تاریخ به بعد نوشتن هر دو املاء «تهران» و «طهران» متداول گشته است.
همزمان با نهضت پیرایش زبان فارسى از حروف غیر فارسى، سعى در ترویج نگارش تهران با حرف «ت» و طردد مطلق نوشتن آن با حرف «ط» گردید و پس از شهریور ۱۳۲۰ در روزنامه ها، کتابها و اسناد و نامه هاى دولتى نگارش تهران با «ت» عمومیت یافت.
سابقه تاریخى
تهران این شهر آباد و زیبا و پایتخت کشور ایران در سابق یکى از آبادیهاى قصران بوده است. قصران سرزمینن وسیعى از شهر رى تا مازندران را در بر مىگرفته و مشتمل بر دو ناحیه بوده است یکى قصران داخل و دیگرى قصران خارج.
«قصران داخل» آبادىهاى داخل دره هاى مرتفع از سلسله کوه دماوند و توچال تا نور و لاریجان مازندران و «قصرانن خارج» آبادىهاى واقع در جنوب این سلسله کوه تا شهر بزرگ رى را فرا مىگرفته است. تهران که اکنون بدین پایه از وسعت و شهرت رسیده است، در ازمنه پیشین یکى از دههاى کم اهمیت قصران خارج بوده است.
اطلاق نام «قصران» بر این ناحیه کوهستانى نخستین بار در منابع مورد استفاده در احوال محمد بن ابان قصرانىى معاصر با هارون الرشید و مأمون آمده است.
گویا ظاهرا مى توان تعریف «کوهسران» یا «کوهساران» را به «قصران» مربوط به زمان محمد مهدى پسر منصورر دوانیقى پنداشت. زیرا وى بود که دستور داد تا «رى زیرین» را پى افکنند و «رى» را نیز از سال ۱۴۹ ه .ق «محمدیه» بخوانند. نام «طهران» نخستین بار به صورت نسبت «طهرانى» در احوال محمد بن حماد طهرانى متوفى به سال ۲۶۱ ـ ۲۷۱ ه .ق در منابع ذکر شده است.
پس از زمان شاه سلیمان صفوى «طهران» به تدریج توسعه و عظمت پیدا مىکند و ذکر و شهرت مىیابد و بهه پایتختى برگزیده مىشود و نامش نام «قصران خارج» را تحت الشعاع قرار مىدهد و اندک اندک جاى آن را مىگیرد اما نام «قصران» در «قصران خارج» همچنان تا حال بر زبانها سارى و جارى است.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
پیش از اسلام
قدمت پاره اى از نواحى قصران با قدمت رى و تاریخ نژاد آریا همراه است و عمر سفالهاى به دست آمده از پهنه رىى و قصران میان سه هزار سال تا شش هزار سال پیش است. در حفاریى که در دامنه جنوبى کوه چشمه على در سال ۱۹۳۵ میلادى به کوشش هیئت آمریکایى صورت گرفت، ظروف سفالین و نقشهایى متعلق به حدود ۶ هزار تا چهار سال قبل کشف گردید. همچنین ظروف به دست آمده در مناطق شمیران و روستاى آهار از آبادىهاى رودبار قصران داخل که حدود ۳ هزار قدمت دارد بازگو کننده این حقیقت است که جنب و جوش زندگى و فعالیت در پهنه قصران پیشینهاى دیرینه دارد.
دوره مادها
مردم ماد پیش از آغاز استقلال مدتها تحت نفوذ دولت جبار آشور، و گرفتار تاخت و تازهاى سران آن دولت بودند.. سرزمین ماد از دو قسمت تشکیل مىشد یکى ماد بزرگ و دیگرى ماد کوچک. مطابق برخى شواهد سرزمین قصران داخل و خارج جزء ماد بزرگ به شمار مىرفت. با روى کار آمدن دولت ماد که با انقراض دولت آشور توسط هووخشتر، پادشاه ماد به وقوع پیوست، سرزمین قصران از اهمیت و اعتبار خاصى برخوردار شد چون بیشتر پهنه قصران به رى و قسمتى از آن نیز به دماوند متعلق بوده است و این دو مکان در عهد باستان دو مرکز مهم دینى زرتشتى بوده است. دماوند و شهررى نیز از روزگار باستان مرکز حکومت دینى مصمغان (بزرگتر مغان) بودهاند. شهررى را در این زمین مرکز حکومت دینى و پایگاه بزرگ مغان و زرتشتیان دانستهاند و در آنجا نوعى حکومت دینى همچون حکومت پاپ، به وسیله موبدان دایر بوده است.
دوره هخامنشیان
کورش بزرگ پس از غلبه بر آستیاک و تسخیر همدان در سال ۵۵۰ ق.م سرزمین ماد را به تصرف خود درآورد وو حکومت آن را به فرزندش واگذار کرد. انقراض دولت ماد بر مغان و مردم ماد سخت گران آمد. از این روى مىکوشیدند تا فرصتى به دست آورند تا پادشاهى را از پارسیان باز ستانند و دوباره پادشاهى را از آن خود کنند. قیام گئومات مغ و طغیان فرورتیش مادى نیز با این انگیزه آغاز گشته و واقعه این دو تن در تاریخ پادشاهى داریوش هخامنشى بسیار معروف است. بنا به مندرجات کتیبه بیستون، کمبوجیه پسر کورش به طور پنهانى برادر خود «بردى» را کشت و کسى از این واقع خبردار نشد.
هنگامى که کمبوجیه سرگرم فتوحاتى در مصر بود، مغ گئومات مردم را فریب داد که من «بردى» پسر کورش وو برادر کمبوجیه هستم. پس از آن تمام مردم بر کمبوجیه بشوریدند و پارس و ماد و دیگر ایالات با او همراه شدند و او شاه شد. داریوش مىگوید که پس از آن من از اهورمزدا یارى طلبیدم و با کمى از مردم، گئومات را با کسانى که سردسته همراهان او بودند در ماد کشتم و پادشاهى را از او باز ستاندم. همچنین زمانى که داریوش پس از فتح بابل به سوى ماد برمى گشت، «فرورتیش» خود را شاه ماد خواند و با سپاهیان خود به سوى داریوش آمد تا جنگ کند، ولى در این جنگ شکست خورد و به طرف رى فرار کرد.
دوره سلوکیان
اسکندر در تعقیب داریوش از راه همدان به رى رسید و مدت پنج روز در آنجا ماند و به سپاهیان خویش استراحت داد. وى در رى و ماد براى جلوگیرى از تهاجم مردمان شمالى، قلعه هایى ساخت و مىتوان احتمال داد که قدمت پارهاى از دژهاى قصران مربوط به همان زمان است. اسکندر در امور مردم اختلالى عظیم پدید آورد، اوستا را سوزاند، و آتشکدهها را خراب کرد. در زمان سلوکیان، رى بر اثر زلزله اى شدید سخت ویران شد. سلوکوس اول، معروف به «نیکاتر»، از نو آنجا را ساخت و به یاد موطن خود «اورپس» در مقدونیه، به رى اورپس یا اروپا نامگذارى کرد و از آن پس تا پایان عهد سلوکى پهنه رى، اورپا یا اورپس خوانده مى شد.
مى توان احتمال داد آبادىهاى قصران بىگمان از آسیب این زلزله و همچنین از توجه سلوکوس به این ناحیه بىنصیبب نبوده است. سلوکیان در پهنه رى و پارهاى از شهرهاى دیگر، جمعى از مقدونیان را جهت ترویج یونانى گرى به این نواحى اعزام داشتند.
دوره اشکانیان
رى و قصران در زمان پادشاهى اشکانیان اهمیت مخصوصى پیدا کردند و این خطه به پایتختى برگزیده شد. ذکر رىى در روزگار این سلسله از زمان پادشاهى تیرداد اشک دوم به میان مىآید، «نیلسون دوبو» در کتاب تاریخ سیاسى پارت بیان مىدارد که: «تیرداد و یا سلطان جانشین او شهر رگا (رى) را تجدید بنا کردند». تیرداد در حدود سنه ۲۱۱ ق.م پس از ۳۷ سال پادشاهى درگذشت. در آغاز سلطنت اشکانیان، پهنه رى میان سلوکى ها و شاهان اشکانى دست به دست مىگشت، تا آنکه فرهاد اول، اشک پنجم آنجا را رسما به تصرف درآورد و تا پایان عهد آن خاندان همچنان در تصرف آنان بود و سمت پایتختى داشت.
دوره اسلامى
مطابق نقل طبرى، نعیم بن مقرن در سال ۲۲ ه .ق قصران و رى را بدون جنگ فتح کرد. مرزبانى رى را در آن عصرر سپهبدى از خاندان بزرگ مهران موسوم به سیاوخش بن مهران بن بهرام چوبین داشت و جهت مقابله سپاهیانى از نواحى اطراف فراهم آورد. سردار عرب به کمک زینبى (پسر فرخان که در سابق از سپاهیان سیاوخش بود) بر سیاوخش پیروز آمد و رازیان همانند ذمیان جزیه و خراج مى پرداختند.
مردم رى و قصران پس از این فتح در هر فرصتى شورشى بپا مىداشتند و سردارى از سوى خلفا آن را فرو مى نشاند. در زمان حکومت حضرت على علیه السلام، یزید بن قیس الارحبى کارگزار رى، همدان و اصفهان گردید و نیز ربیع به خثیم ابوزید اسدى معروف به خواجه ربیع در زمان آن حضرت چندى ریاست لشکر عرب را در رى و عراق داشت.
در زمان معاویه حکومت خراسان و رى تا سال ۵۱ ه .ق به زیاد به ابیه و از آن پس به پسر او عبیدالله بن زیادد واگذار شد. عبیدالله بن زیاد در آغاز خلافت یزید بن معاویه، عمر بن سعد و شمر بن ذىالجوشن را به وعده حکومت رى فریب داد تا به جنگ حضرت امام حسین علیه السلام به کربلا رفتند و آن فاجعه بزرگ را به وجود آوردند. در سال ۶۴ ه .ق پس از مرگ یزید، مردم رى شورشى بپا کردند که عتاب بن ورقا از سوى عامر بن مسعود امیر کوفه مأمور دفع آن گردید.
نکته اى که در باب رى و قصران در زمان بنىامیه گفتنى است آن است که این دودمان در اثر بیدادگرىهاى ۲۰ ساله حجاج بن یوسف در حکومت بر عراقین و سفاکى هاى قتیبه بن مسلم که از سوى حجاج والى رى شد، بر اوضاع تسلطى جابرانه یافتند و از این به بعد تا پایان عهد بنىامیه و ظهور ابو مسلم خراسانى میل اکثر مردم رى به سوى امویان بود و بدین سبب به هنگام استیلاى عباسیان اکثر ایشان ترک وطن کردند.
دوره عباسیان
با کشته شدن ابومسلم خراسانى و روى کار آمدن منصور عباسى اوضاع رى و قصران تحولات زیادى پیدا کرد. درر زمان محمد مهدى عباسى در رى بناهایى به وجود آمد و این شهر را به نام خود محمدیه نامید. رى در این زمان از لحاظ آبادى و کثرت جمعیت بر زمانهاى سابق برترى یافت و در زمان جانشینان مهدى به اوج عظمت خود رسید و پر جمعیت ترین شهر آسیا شد.
مسلم است که این مهم در آباد شدن قصران خارج که ییلاق و پناهگاه تابستانى مردم رى بوده است تأثیرى به سزا داشته و امر زندگى را رونق مخصوصى بخشیده بوده است.
دوره سامانیان
با به قدرت رسیدن آل سامان، المعتضد خلیفه، منشور خراسان، طبرستان و جرجان را به نام امیر اسماعیل صادرر کرد. امیر اسماعیل، محمد بن هارون را به طبرستان فرستاد و آنجا را از دست علویان به در آورد، اما بعد نسبت به اسماعیل راه طغیان پیش گرفت.
در این هنگام در رى از طرف على مکتفى شخصى به نام «اعزتمش» ولایت داشت ولى به علت رفتار بدش، رازیانن از او ناراضى بودند. بدین سبب از محمد بن هارون درخواست کردند تا بدانجا رود. محمد بدان سو شتافت و اعزتمش را از میان برداشت و رى را به دست آورد.
اسماعیل چون اطلاع یافت آهنگ او کرد، و وى را تا قزوین براند. در این احوال المعتضد مرد و المکتفى پسر شش خلافت یافت و عهد لواى خراسان را براى اسماعیل فرستاد و همچنین ولایت رى، قزوین و زنجان را نیز بدان افزود. اسماعیل ولایت رى را به برادرزاده خویش ابوصالح منصور سپرد. بدین ترتیب تمامى پهنه قصران داخل و خارج به اختیار آل سامان درآمد.
دوره آل بویه آل بویه پس از اسفار و مرداویج، رى و رویان را که قصران داخل و خارج نیز قسمتى از آن بود، درر اختیار داشتند. بویه، پدر این سلسله مردى دیلمى بود و فرزندان او عمادالدوله و رکن الدوله و معزالدوله در خدمت ماکان کاکى بودند و چون مرداویج روى کار آمد، ماکان را ترک کرده و خدمت مرداویج را پذیرفتند، تا آنکه بر وى نیز خروج کردند و کرمان و فارس را به اختیار درآوردند.
پس از قتل مرداویج، برادرش وشمگیر که در رى بود به دعوت یاران مرداویج به تخت شاهى نشست. در سال ۳۲۸۸ ه .ق بین رکن الدوله حسن بویه و وشمگیر در مشکویه رى جنگى عظیم رخ داد که در این جنگ وشمگیر پیروز شد. عمادالدوله و رکن الدوله با وعده مساعدت، ابوعلى محتاج را به جنگ وشمگیر برانگیختند. وشمگیر از این موضوع باخبر شد و ماکان را فراخواند.
روز بیست و یکم ربیع الاول سال ۳۲۹ بین ابوعلى و رکن الدوله از یک سو و وشمگیر و ماکانى از سوى دیگر جنگىى سخت آغاز شد و در این جنگ تیرى به پیشانى ماکان رسید و کشته شد، وشمگیر نیز شکست خود و به طبرستان گریخت. از این پس دولت فرزندان بویه به تدریج نضج و قوام یافتند و دو شهر بزرگ آن روز یعنى بغداد و رى را دارالملک خویش قرار دادند.
خاندان آل بویه به طریقت شیعه بودند و حکومتشان ملجأ شیعیان گردیده بود. یکى از سنن مهم مذهب شیعه اقامه عزا در سوک فرزندان على علیهالسلام است و بوییان در ترویج این سنت در نواحى رى و قصران اهتمامى عظیم داشتند و در حدود سال ۴۰۰ ه .ق فرمان دادند در رز عاشورا دستههایى با طبل و علم به راه افتند. همچنین شاهان این خاندان دانشمندان و عالمان را مورد بزرگداشت و تکریم قرار مىدادند و در همین زمان فنون مختلف از فقه، طب، نجوم، حکمت و کلام سخت به رونق افتاد.
شاهان آل بویه به احیا و حفظ رسوم ایران پاىبند بودند، و نیز در نشر و ترویج علوم و آداب عربى بیش از سایرر سلسله ها مى کوشیدند و بعضى از آنها از قبیل عضدالدوله و پسرش تاج الدوله بر سرودن اشعار عربى و بعضى از قبیل فخرالدوله بر تکلم به عربى قدرت تمام داشتند. صاحب بن عباد وزیر مشهور و دانشمند ایرانى از صاحب منصبان این دوره بوده است.
دوره غزنویان
در سالهاى پایانى سلطنت آل بویه، پس از آنکه آثار اختلال امور بر اثر بى تدبیرى و خودکامگى والیان حکومت ظاهر شده بود، مجدالدوله آخرین پادشاه این سلسله، به قصد استمداد، نامهاى به محمود غزنوى فرستاد، این امر فرصتى مناسب براى محمود غزنوى پیش آورد تا مسعود فرزند خود را از خراسان به عراق بفرستد و فرزند دیگرش محمد پس از وى به تخت بنشیند.
بدین سبب درخواست مجدالدوله را دستآویز قرار داد و بدان بهانه راه رى در پیش گرفت و در سال ۴۲۰ ه .ق بهه قصران رسید. بدین هنگام مجدالدوله بدین گمان که محمود به مدد وى آمده است با تعداد کمى از سپاهیان و نزدیکان خویش به طرف محمود رفت، یاران محمود او و پسرش را اسیر کردند و محمود غزنوى بدون هیچ مقاومتى وارد رى شد و تمام اموال مجدالدوله را در اختیار خود گرفت.
محمود پس از این تهاجم مرتکب ستمگرىها و بیدادگرىهاى فراوان در رى گردید و چون محمود خود حنفى و اشعرىى متعصب بود، شیعیان رى را که نیمى از جمعیت آن شهر را تشکیل مىدادند به تهمت قرمطى یا باطنى بودن از دم تیغ گذرانید و علاوه بر این دستور داد تا دویست چوبه دار برپا کردند و معاریف شیعیان آنجا را به دار کشیدند و کارها را از شیعیان گرفت و به سنیان آنجا سپرد. محمود از کتب کتابخانه رى هر چه در اعتزال و فلسفه و نجوم بود بسوزانید و صد بار از باقى کتابها به خراسان فرستاد.
دوره سلجوقیان
هنگامى که سلطان محمود غزنوى در سال ۴۱۵ ه .ق به ماوراء النهر رفت، به طایفه سلجوقى اجازه داد تا بهه خراسان کوچ کنند. در زمان سلطان مسعود نزدیک به ۱۰ هزار نفر از آل سلجوقیان به ریاست طغرل بیک و چغرى بیک و یبغو از ماوراءالنهر به خراسان آمدند و از مسعود براى ورود به داخل ایران اجازه خواستند امّا او نپذیرفت و کارشان به جنگ کشید. مسعود تاب پایدارى نداشت و طغرل بیک به سال ۴۲۹ ه .ق استقلال یافت و در سال ۴۳۱ ه .ق در جنگ دندانقان مسعود را شکست داد و از این تاریخ دولت سلجوقیان در ایران استقرار یافت.
رى در این زمان در دست غُزان بود. طغرل، ابراهیم ینال برادر مادرى خود را در سال ۴۳۳ عازم رى کرد. غزان کهه تاب پایدارى نداشتند راه موصل را پیش گرفتند و ابراهیم ینال بر رى و ولایات مجاور دست یافت. طغرل در سال ۴۳۴ ه .ق از خراسان به رى آمد و آنجا را پایتخت خویش قرار داد و ابراهیم ینال را به همدان فرستاد.
دوره خوارزمشاهیان
در سال ۵۹۰ ه .ق تکش خوارزمشاه با سپاه فراوان به رى فرو آمد، طغرل بن ارسلان چون سپاه خصم را دید آمادهه جنگ شد و از دو جانب تهاجم را آغاز کرد و موفقیتهاى به دست آورد. در حمله دوم فرماندهان وى سستى کردند و او آسان به چنگ دشمن افتاد و کشته شد. تکش بر عراق تسلط یافت و یونس فرزند خویش را به ایالت رى فرستاد و پس از سامان دادن کارها به خوارزم بازگشت. پس از بازگشت خوارزمشاه به خراسان امراى پهلوانیه، کوکجه مملوک پهلوان محمد بن ایلدگز را به رئیسى برگزیدند و خوارزمیان را براندند و بر رى و قصران مسلط شدند. پس از این چندى رى بین خوارزمشاهیان و پهلوانیه دست به دست گشت تا اینکه در سال ۶۰۰ ه .ق مملوک دیگر اتابک پهلوان به نام آیتغمش جمعى را با خود همراه کرد و کوکجه را از میان برداشت و رى را در اختیار گرفت.
در سال ۶۰۸ ه .ق منکلى مملوک ازبک بن پهلوان خروج کرد و رى و اصفهان را به تصرف درآورد و آیتغمش به بغداد فرار کرد. در سال ۶۱۲ ه .ق ازبک بن محمد پهلوان، منکلى را از میان برداشت و ازبک بن محمد اغلمش را به جاى منکلى نشاند. سلطان محمد خوارزمشاه پس از اغلمش جهت حفظ قدرت خویش وارد رى شد و آنجا را در اختیار درآورد.
دوره مغولان و ایلخانان
چنگیز پس از فتوحاتى در شرق، در صدد برآمد تا رابطه سیاسى و تجارى با سلطان محمد خوارزمشاه برقرار کند.. بدین هنگام چند تن از بازرگانان ایرانى با کالاهایى به دربار چنگیز رفتند. خان مغول از ایشان به خوبى پذیرایى کرد و در مقابل نمایندگانى با سرمایه کافى به قصد تجارت به ایران عازم داشت و به سلطان محمد پیام فرستاد که تجار آن سو به جانب ما آمدند، ایشان را چنانکه خواهید شنید بازگردانیدیم، و ما نیز دستهاى را به مصاحبت ایشان به آن طرف فرستادیم. چون تجار مغول به شهر رسیدند امیر آنجا طمع در مال آنها کرد و همه را موقوف گردانید و رسولى را به دربار فرستاد و سلطان بدون اندیشه دستور به قتل آنها داد. این واقعه چنگیز را سخت آشفته کرد و باعث تهاجم وى به ایران شد. خوارزمشاه که تاب پایدارى در مقابل چنگیز را نداشت راه عراق را در پیش گرفت تا آنکه خود را به طوس رسانید و بدون توقف به بسطام و از آنجا به رى آمد.
چنگیز جبه یایمه و سوبداى یاسبتاى را با سى هزار سوار مأمور تعقیب خوارزمشاه کرد. سوبداى دستهاى از سپاه را انتخاب کرد و به سوى رى رفت، چون این خبر به سلطان محمد رسید. از رى به دامغان رفت. جبه هم از طرف دیگر به سو رى رفت و به سوبداى پیوست و با یکدیگر به قتل و غارت اهالى رى، که گرفتار اختلافات مذهبى بودند پرداختند. در آغاز شافعیان رى، جبه و سوبداى را به جنگ با حنفیان برانگیختند ولى بعد نیز خود دچار همین سرنوشت شدند. مغولان گروه انبوهى از مردم رى را کشتند، شهر را غارت کردند و زنان را به اسیرى و خردسالان را به بندگى گرفتند.
دوره تیموریان
امیر تیمور در سال ۷۸۲ ه .ق لشکرکشى به ایران را آغاز کرد و امیر ولى را از جرجان براند و آن دیار را به لقمان پسر طغاتیمور داد و در سال ۷۸۶ قصد عزیمت به رى کرد و آنجا را بدون هیچ مقاومتى به اختیار خود درآورد و زمستان را در آنجا ماند و در فصل بهار از رى عازم سلطانیه شد. پس از تیمور، میرزا خلیل سلطان، فرزند میرانشاه در سمرقند سلطنت یافت و شاهرخ میرزا فرزند تیمور نیز در هرات به شاهى نشست. سلطان خلیل در شهر رى بیمار شد و در همانجا درگذشت و مدفون شد. شاهرخ نیز در ایام پادشاهى چند بار براى دفع قرایوسف و پسرانش اسکندر و میرزا جهانشاه از شاهان قراقونیلو از ولایات رى، به آنجا درآمد و آن بلاد را مطیع خویش ساخت.
دوره صفویه
شاه اسماعیل صفوى آذربایجان را در اوایل سال ۹۰۷ ه .ق از اختیار الوند میرزاى آق قوینلو به در آورد و درر ربیعالاول سال ۹۰۹ عازم شیراز شد و جملگى عراق و فارس و کرمان را نیز به تصرف درآورد و زمستان را در قم ماند. میر حسین کیاى چلاوى که از طرف شاهان آق قونیلو مدتى حاکم فیروزکوه، دماوند، خوار و سمنان رستمدار و جبال فیروزکوه و دماوند و هبلرود و آن حدود بود و به رى آمد و الیاس بیک ایغوت اغلى، حاکم شاه اسماعیل در رى را، در کبود گنبد ورامین کشت و جمعى از امراى آق قوینلو را به دور خود جمع کرد. شاه اسماعیل در اواخر زمستان از قم به رى رسید و قلعه گل خندان قلعه فیروزکوه را به تصرف درآورد و به سوى قلعه استا رفت و آنجا را فتح کرد و به رى بازگشت. در این عهد قصران داخل همچنان به دست بادوسپانان رویان و رستمدار بود و آنان از شاه اسماعیل تبعیت مىکردند.
پس از شاه اسماعیل پسرش شاه طهماسب به تخت شاهى نشست. وى در سال ۹۴۳ ه .ق به رى آمد. رى در اینن دوره دیگر شهرى آباد نبود. از این پس طهران (در قصران خارج) اهمیت و اعتبار پیدا کرد و مورد توجه شاهان واقع گردید. شاه طهماسب به سال ۹۴۴ از هرات به طهران آمد. پهنه طهران بدان سبب که مزار امام زاده حمزه، جد اعلاى صفویان است مورد توجه بزرگان آن خاندان قرار داشت و شاه طهماسب گاه گاه به زیارت آن مرقد مىرفت. وى در سال ۹۶۱ ه .ق فرمان داد تا بارویى در اطراف آن ساختند و دور بارو نیز خندقى به وجود آوردند. شاه طهماسب در هر دو قصران داخل و خارج آثارى را بنا کرد، منبر و دَرِ مسجد لواسان در قصران داخل، موقوفات امامزاده داود در قصران خارج و بناى ایوان حضرت عبدالعظیم به فرمان او صورت گرفت. تهران در زمان شاه طهماسب دوم مورد حمله افغانها قرار گرفت. گرچه مردم تهران در این زمان شجاعانه در مقابل لشکر افغان ایستادگى کردهاند، اما سرانجام شکست خورده و تهران دست لشکریان افغان افتاد. افغانها در قصران داخل نیز خرابیها کردند و زیانهاى مالى و جانى فراوان وارد ساختند.
دوره افشاریه و زندیه
بعد از انقراض سلسله صفویه، نادرشاه افشار به سمت تهران آمد و در سال ۱۱۴۴ ه .ق ولایت تهران را توقفىى کوتاه کرد. در سال ۱۱۵۴ ه .ق چون به سمت نادر تیر انداختند، در پش رضا قلى میرزا دستور یافت تا در طهران بماند. چندى بعد نادر رضا قلى میرزا را احضار کرد، و او را به فرمان پدر کور کردند. در سال ۱۱۷۱ سلطان محمد حسن خان قاجار که سرگرم محاصره شیراز بود، چون در میان امراى وى نفاق و اختلاف پیدا شد نتوانست بر کریم خان زند دست یابد، لذا از طریق اصفهان به طهران آمد، و اطرافیان از دورش رفتند، چنانکه وقتى به مازندران رسید از ۵۰ هزار سوار که به همراهش از شیراز بازگشته بودند بیش از ۱۴ تن باقى نماندند.
در این سال چون کریم خان پراکندگى سپاه محمد حسن خان و گرفتارى او را دانست و پى برد که طهران و مازندرانن و استر آباد از وجود او خالى است عازم تهران شد. تا آنکه محمد حسن خان کشته شد و سرش را به تهران نزد کریم خان آوردند. کریم خان آن را به حضرت عبدالعظیم فرستاد تا دفن کنند. از این پس بود که سلطنت ایران در اختیار او قرار گرفت و در دیوان خانه طهران به تخت شاهى نشست. کریم خان در آباد ساختن طهران کوشش فراوان نمود، و در نظر داشت که این قلعه بزرگ را به پایتختى برگزیند چنانکه در مرآت البلدان در این باره چنین آمده است: «در تابستان ۱۱۷۳ بواسطه بدى هواى طهران، کریمخان به شمیران رفته و حکم کرد در غیبت او بناى عمارت سلطنتى و دیوانخانه بزرگ و باغ جنب دیوانخانه و یکدست حرمخانه در طهران بنا کردند، و اوائل زمستان که این عمارت تمام شده از شمیران کریمخان به شهر مراجعت نمود».
ولکن چون درخت دولتش بیخ گرفت و امرش قوام یافت، و فکرش از اندیشه مخالفان بیاسود، خراسان را به فرزندانن نادر باز گذارد، و به سال ۱۱۷۶ ه .ق از فکر اقامت در طهران انصراف پیدا کرد، و عازم فارس گردید، و رحل اقامت در شیراز افکند تا به سال ۱۱۹۳ درگذشت. کریم خان، غفور خان نامى را در طهران حاکم گردانید، اما وى در وباى عام ۱۱۹۷ ه .ق طهران مرد و طاهر خان زند جانشین وى گردید.
دوره قاجاریه
بعد از فوت کریم خان زند، آقا محمد خان قاجار فرزند محمد حسن خان در سال ۱۱۹۳ ه .ق به همراه ۱۴ تن ازز بستگان خود، از شیراز فرار کرد. نخست خود را به شاه عبدالعظیم رسانید و قول داد که در میان اهل و قبیله خود باز مىگردد. لیکن در خفا عدّهاى سوار به دور خود جمع کرد و بعد از چندین جنگ، غفور خان حاکم شهر را مغلوب نمود و تهران را به تصرف خود درآورد. آقا محمد خان قاجار در سال ۱۲۱۰ ه .ق تهران را پایتخت خود قرار داد و تهران را دارالخلافه نامید تا روزى خود خلیفه مسلمین گردد. او در ارگ تهران فقط به ساختن تخت مرمر اکتفا کرد و گویند که سنگهاى مرمر ستونها و آینه هاى آن را نیز از تالار سلام کریمخانى کنده و در اینجا به کار گذاشته اند. در زمان فتحعلى شاه که مدت ۳۷ سال بر کشور ایران حکومت کرد، تهران رو به آبادانى گذاشت و در پى آن به وسعت و جمعیت تهران افزوده شد.
ژاک موریه در سال ۱۲۳۲ ه .ق به تهران سفر کرده است. وى در مورد تهران عصر فتحعلى شاه چنین مىنویسد:: «تهران پایتخت ایران بارویى به طول ۵/۱۴ میل به دور خود دارد، و داراى ۶ دروازه است که به دستور فتحعلى شاه آنها را به طرز زیبایى کاشى کارى کردهاند. شهر تهران به بزرگى شیراز است؛ لیکن عمارتهاى آن به مراتب کمتر است. ساختمانهاى تهران چندان خوب نیست و غالبا با خشت و گل ساخته شده است و شباهت چندانى با عمارتهاى عالى ندارد». در عصر ناصرالدین شاه جمعیت شهر رو به فزونى گذاشت به حدى که ترسیم و تنظیم نقشه تهران مورد توجه قرار گرفت.
معتمدالدوله (فرهاد میرزا) فرزند عباس میرزا در کتاب جام جم نوشته است در زمان ناصرالدین شاه قاجار، جمعیتت شهر طهران تخمینا ۱۵۰ هزار نفر بوده است و چون طهران هر روز وسعت و گسترش بیشترى مىیافت و برج و باروهاى دوران صفویه شهر را محدود ساخته بود، ناصرالدین شاه، میرزا یوسف مستوفى الممالک صدر اعظم و میرزا عیسى وزیر طهران را مأمور ساخت که براى پایتخت محدوده و نقشهاى در نظر گرفته و با وسعت بیشترى پیرامون آن خندقهاى جدیدى حفر کنند. این دو نفر با همکارى یک نفر مهندس فرانسوى به نام مسیو (بوهلر) و جمعى از مهندسان و معماران دیگر، نقشهاى براى طهران طرح کردند تا حدود مساقات و منضمات و مواقع ورودى و مدار خط و مسیر خندقها و ابعاد و اقطار و سایر جهات این کار روشن گردد، با این طرح اراضى وسیعى داخل محدوده شهر قرار گرفت و به این کیفیت شهر تهران مجددا با خندق هایى محصور گردید و ارتباط شهر با داخل، با ۱۲ دروازه تأمین گردید.