من ساکن میدان تجریش هستم. امروز میدان تجریش و مناطق اطرافش شباهت زیادی به بازار شوش در جنوب تهران پیدا کرده. به بیان واضحتر باید بگویم که تفاوتی بین میدان تجریش و میدان شوش دستکم در ظاهر وجود ندارد، چراکه همه برای خرید به این میدان میآیند و این میدان محل رفتوآمد بسیاری از آدمهایی است که از محلههای دیگر به این نقطه میآیند.
در بازار تجریش از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا میشود و واقعاً شلوغ است. ازدحام به قدری است که گاهی در اطراف میدان جای سوزن انداختن نیست. اما من آنچه را در شمیران قدیم بود به یاد دارم که تفاوتهای اساسی با میدان تجریش فعلی داشت.
چند دهه پیش مردم برای هواخوری به میدان تجریش میآمدند. آب و هوای تجریش به قدری خوب و پاک بود که در تابستان به دلیل خنکی هوا مردم با کت و شلوار به اینجا میآمدند.
سرپل تجریش هممحل رفتوآمد هنرمندان بود. یک دل و جگرفروشی هم آنجا بود که با صدای زیبا آواز میخواند: «دل دارم، قلوه دارم، جگرهای بره دارم…» او با آن صدای زیبا که من میتوانم الان برایتان بخوانم و عینش را در ذهن شما تداعی کنم برای خودش تبلیغ میکرد و انصافاً صدای خوشی هم داشت.
امروز اما هوا آنگونه که باید باشد نیست. خلوتی میدان تجریش مانند قدیم نیست. اوایل انقلاب در نقشهای که آلمانیها کشیده بودند قرار بود از سهراه دزاشیب تا زعفرانیه زیرزمینی بکشند که ماشینها گرفتار ترافیک نشوند و تجریش به همین زیبایی باقی بماند. این طرح که مربوط به ۴۰ سال پیش بود مسکوت ماند و فراموش شد.
هنوز هم خبری از آن طرح نشده. قرار بود این طرح را شهرداری اجرا کند. طرح معلق و گرفتاریهای دیگر باعث شدهاند که امروز میدان تجریش اینقدر شلوغ و با گذشته خود تفاوتهای بارز داشته باشد.